معنی ایک آکسل کارلفت

حل جدول

ایک آکسل کارلفت

برنده نوبل ادبیات در سال 1931 میلادی


ایک آکسل کارلفت (1864-1931،سوئدی)

برنده نوبل ادبیات در سال 1931 میلادی


برنده نوبل ادبیات در سال 1931 میلادی

ایک آکسل کارلفت (1864-1931، سوئدی)

لغت نامه دهخدا

ایک

ایک. (اِ) شراره ٔ آتش. (هفت قلزم) (ناظم الاطباء).

ایک. [اَ] (ع مص) انبوه و درهم شدن درخت پیلو. (منتهی الارب) (ناظم الاطباء). || ج ِ ایکه. (منتهی الارب). بیشه. (آنندراج). بیشه و انبوهی درختان. (غیاث). درختان بهم پیچیده. انبوهی از هر درخت که باشد حتی از خرمابنان. بیشه ٔ درختان کنار و پیلو. (ناظم الاطباء). رجوع به ایکه شود.

ایک. (اِخ) نام ولایتی است از ولایات فارس. (برهان). ولایتی است بپارس معرب آن ایج است و از آنجا است مولانا عضد ایجی. (آنندراج) (انجمن آرای ناصری). رجوع به معجم البلدان ذیل کلمه ٔ ایج و رجوع به ایگ و ایج و ایچ شود.


عیک

عیک. [ع َ] (ع اِ) درختان بهم پیچیده. و لغتی است در «ایک ». یکی آن عیکهاست. (از اقرب الموارد). رجوع به عیکه و ایک شود.


خراس میس

خراس میس. [خ ِ] (اِخ) در «اراته ایک تس » است و «ارته ایک تس » فرماندهی «ماکرون » ها و «موسی نک » ها راداشت و «ماکرون »ها و «موسی نک » ها در طرف شمال شرقی آسیای صغیر میزیستند و جزء قشون ایرانیان بزمان خشایارشاه بودند. (از تاریخ ایران باستان ج 1 ص 736).

گویش مازندرانی

ایک

نشانه ی تصغیر در زبان تبری این لفظ در جایگاه پسوند، معنی...

فرهنگ فارسی هوشیار

ایک

بیشه


دد آکسل

انگلیسی شغالدست در خودرو


ایج

پارسی تازی شده ایک نام شهری است در پارس

فرهنگ فارسی آزاد

ایک

اَیْک، بیشه، محلی با درختان تو در تو و انبوه (واحد آن اَیْکَه است)،

ترکی به فارسی

ایک تیصادی

اقتصادی

واژه پیشنهادی

برنده نوبل ادبی 1931

اریک آکسل کارلفلدت

معادل ابجد

ایک آکسل کارلفت

873

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری